ديشب همسري اومد خونه ما يكم نشست و باز دندون دردش شروع شد اونم شديد ... البته تقصير خودش يكم اذيتش كرد دندون بيچاره رو... بعد رفتيم خونه همسري رسيده نرسيده گفتن مهمون داره مياد ...
سعيد پسر عمه همسري با خانومش و ني ني كوچولوشون از تهران اومده بودن
اصلا حال نشستن نداشتم تو اتاق بودم كه شنيدم ديگه بيرون نيومدم نه اينكه بخوام بي احترامي كنم نه حال نداشتم حوصله نداشتم ... ولي صداي صحبت و خنده ميومد تو اتاقم خوابم نمي برد ولي دراز كشيده بودم .
بعدشم دير وقت رفتند و خونه آروم شد و خوابيدم صبح هم مثل بچه هاي خوب اومدم سر كار.
نظرات شما عزیزان: