javahermarket

آرامش
آرامش

به مناسبت مشهد اومدن صدف و زهرا یک شب رفتم بیرون چندتایی از بچه ها رو دیدم ...

هم خوشحال شدم هم در نهایت هیچی ... البته زیاد نموندم و شاید نیم ساعت هم نشد آخه دیر وقت بود و از طرفی حال و حوصله نداشتم یعنی نمی دونم شاید حرفی برای گفتن نداشتیم... ولش کن .

خلاصه اینکه همین ... همسری هم امروز باز رفت و منم سر کارم ...

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 10 مهر 1390برچسب:, توسط stoon |
.: Weblog Themes By LoxBlog :.