یک چیزی بگم خندتون می گیره ، شایدم واسه من گریه کنید.
این تعطیلی آخر هفته همسری پهلو درد گرفت واسه همین زیاد خوش نگذشت همش تو خونه بودیم فقط جمعه آخر شب سر برد و باخت پرسپولیس و ملوان شرط بستند واسه همین شب من ، همسری، سعید ، وحید و ملینا جاتون خالی رفتیم آزاد شهر بستنی و ذرت و آبمیوه بستنی و از اینجور چیزا خوردیم زود اومدیم ...
دو هفته اخیر آخر هفته یک دردی سراغش می یاد که هم حال منو بگیره هم حال خودشو، چی بگم من آخه...
فکرشو بکنید من خودم حال روز درست و حسابی نداشتم اونم شده بود قوز بالا قوز ، ولی همه ی تلاشم کردم خوب باشم به قول خودم ok باشم، بگذریم که بیچاره هنوزم درد داره صبح که من می یومدم خواب بود ولی درد داشت هرچی هم می گم پاشو بریم دکتر گوش ن م ی د ه . حرسم رو در آورده بود.
نظرات شما عزیزان: